حیاط باباجون(بابای بابایی)
عروسک من پارسال اردیبهشت ماه شما که تو دل من بودی تو حیاط باباجونینا یه حوض درست کردیم.من و بابایی همیشه حوضو که نگاه میمردیم ناخوداگاه یاد تو میفتادیم و میگفتیم ایشالله سال دیگه تابستون نی نی ما با این حوض کوچولو اب بازی میکنه و دستاشو میزنه تو اب و ذوق میکنه.والان باورم نمیشه 1 سال گذشت و روز 5 شنبه 92/3/3 وقتی بخاطر برگشتن باباجونینا از کربلا اونجا جمع بودیم آرزویی که میکردیم به چشم دیدیم.خدایا هزار بار شکر که مارو لایق این فرشته کوچولو دونستی.از اونجایی که آبو خیلی خیلی دوست داری کلی ذوق میکردی بعد چند بار تمرین یاد گرفتی دستاتو بزنی به اب و رویای من و بابایی رو به واقعیت تبدیل کردی.عزیزم من و بابایی عاشقانع دوست داریم و تورو لایق بهتری...
نویسنده :
مامان مهسا
17:24